سینمای ژاپن از غنیترین سینماهای جهان است. آثار برگزیده سینماگران ژاپن و بهترینهای فیلم ژاپنی قابلیت قرار گرفتن در کنار بهترین فیلمها را در سطح جهانی دارند. پس از سالهایی که از آغاز سینما میگذرد، سینمای ژاپن توانسته است فیلمسازانی را وارد صحنه کند که از بهترین کارگردانان همه دورانها هستند.
مردم جهان مخصوصاً آمریکاییها، بیشتر فیلم های ژاپنی را محدود به آثار دوره سامورایی یا انیمه سینمایی ژاپنی میدانند، زیرا انیمه ژاپنی در حال حاضر بسیار فراگیر است. هرچند تعدادی از بهترین فیلم های ژاپنی در این ژانرها ساخته شدهاند، باید بدانیم که سینمای ژاپن مانند سینمای آمریکا و جاهای دیگر، شامل ژانرهای مختلفی است. فیلم ژاپنی عاشقانه و فیلم ژاپنی رزمی در کنار ژانرهای مستقل و فیلم ژاپنی ترسناک و حتی ملودرامهای ژاپنی، از بهترینهای سینمای ژاپن هستند.
پیش از آنکه به معرفی فیلمهای سینماگران ژاپن بپردازیم و با عمق و زیبایی سینمای زاپن آشنا شویم، در نظر داشته باشید که برخی از بهترین فیلمهای ژاپنی را میتوان در ژانر خودشان در ردیف ده فیلم برتر جهان قرار داد. این پانزده فیلم فقط نمونه کوچکی از برترینهای فیلم ژاپنی هستند.
آشوب (1985) Ran
کارگردان: آکیرا کوروساوا
هرچند در انتخاب بهترین فیلم ژاپنی اختلاف نظر وجود دارد، اما همیشه نام آکیرا کوروساوا در صدر همه لیستهاست. کوروساوا یکی از تأثیرگذارترین فیلمسازان همه ادوار تاریخ است. فیلم هفت سامورایی که از ساختههای کوروساواست، در آمریکا بهصورت اقتباسی با نام هفت دلاور بازسازی شد. فیلم های کلاسیک و وسترن مشهور با بازی کلینت ایستوود یعنی به خاطر یک مشت دلار و به خاطر چند دلار بیشتر، در واقع برگردان غربی دو فیلم کوروساوا به نامهای یوجیمبو و سانجورو هستند. حتی گفته میشود فیلم جنگ ستارگان براساس فیلم دژ پنهان ساخته شده است.
روایت غیرقابلاتکا در فیلم ژاپنی راشومون ساخته کوروساوا جهان سینمایی بعد از خود را کاملاً دگرگون کرد. هر فیلمی که بهصورت چندروایتی ساخته میشود، درواقع وامدار فیلم راشومون است. حتی میتوان چنین گفت که هر فیلم چندروایتی، شاهکار کوروساوا محسوب میشود و مدیون سینمای ژاپن است. آشوب، یکی از آخرین ساختههای کوروساوا را بهعنوان انتخاب اول برگزیدیم.
فیلم آشوب، اقتباسی آزاد از اثر ادبی مشهور شکسپیر یعنی شاه لیر است. آشوب داستان امپراتوری را روایت میکند که ضعیف شدن قدرتش را حس کرده و متوجه میشود که ممکن است در حالی بمیرد که کشورش در آشوب است. درونمایه اخلاق و ارزش نداشتن ثروت مادی و قدرت در آثار شکسپیر بهوضوح یافت میشود. از بین سینماگران ژاپن نیز کوروساوا این ارزشها را در سینمای دهه 80 میلادی منعکس میکند که هنوز هم ارزشمندند.
برخی اقتباسها، مخصوصاً آنهایی که به دوره زمانی خاص اشاره دارند، ممکن است بعد از مدتی قدیمی بهنظر برسند، اما فیلم ژاپنی آشوب با وجود این که در قرون وسطی اتفاق می افتد، ساختاری مدرن دارد. راجر ایبرت در یادداشتی درباره فیلم آشوب مینویسد: آشوب در قرون وسطی اتفاق میافتد اما فیلمی از قرن بیستم است.
در این فیلم مردی که در تمام جنگهایش پیروز شده، به انتهای زندگیاش میرسد و به خیال خام خودش قدرت این را دارد که تکلیف نسل بعدی را مشخص کند. اما زندگی بیتوجه به پیوستگی تاریخی پیش میرود و فرزندانش هر یک تمایل و خشمی دارند. خواستهها و وصیتهای او نادیده گرفته میشود و فرزندانش هرچه اندوخته را بین خود تقسیم میکنند، مانند سگانی که بر سر جنازه دعوا میکنند.
راجر ایبرت عقیده دارد که فیلم آشوب، برای کوروساوا نوعی بازگشت محسوب می شود. کوروساوا در 75 سالگی، یعنی بیست سال پیش از پایان عمرش این فیلم را ساخت و در همان هنگام با مشکلی مواجه شد. جریانی که همواره از نظر مالی برای کار این کارگردان برقرار بود، رو به افول گذاشت و مخاطبان کمتر از کارش استقبال کردند و تأمین مالی فیلم چندین سال طول کشید. چیزی که آشوب را بهترین فیلم کوروساوا و حتی از بهترین فیلم های جهان میسازد، کشمکش واضح خود کارگردان حین روایت داستانی است که بازگو میکند.
انتخاب بهترین فیلم کوروساوا به شخص بستگی دارد. درامهای او از دوران فئودالی شاهکارند و درونمایه هرکدام تجربهای بینظیر بدون وابستگی به زمان است. مثلاً فیلم سریر خون به انتقام، راشومون به حقیقت، هفت سامورایی به وظیفه و درنهایت آشوب به اخلاق میپردازد. بنابراین دیدگاه شخصی هرکس بر انتخاب فیلم موردعلاقهاش از کوروساوا تأثیرگذار است. دیدگاه منصفانه و بیطرفانه به این صورت است که کوروساوا مشهورترین شخص از بین سینماگران ژاپنی و از بزرگترین فیلمسازان تاریخ جهان است.
اواخر بهار (1949) Late Spring
کارگردان: یاسوجیرو اوزو
اگر کوروساوا را بهترین سازنده فیلم ژاپنی بدانیم، قطعاً جایگاه دوم بین سینماگران ژاپن به یاسوجیرو اوزو میرسد. داستان فیلم های کوروساوا بیشتر در ژاپن فئودالی اتفاق میافتد، درحالیکه یاسوجیرو اوزو داستان زندگی عادی مردم ژاپن پس از جنگ جهانی دوم را بررسی میکند. شهرت یاسوجیرو اوزو در سینمای ژاپن و جهان بیشتر بهخاطر نامهای فیلمهای آخرش است که بعدازظهر پاییزی، پایان تابستان، آخر پاییز، اوایل تابستان، اوایل بهار و درنهایت فیلم اواخر بهار نام دارند.
در انتخاب بهترین فیلم اوزو مانند کوروساوا بحثهای زیادی مطرح است. مثلاً فیلم داستان توکیو نزدیکترین فیلم به سلیقه مخاطب و مکتب سینمایی آمریکایی است و انتخاب بهترین فیلم بسیار وابسته به سلیقه است.
بهطورکلی داستان فیلم اواخر بهار دور از ذهن نیست. این فیلم ژاپنی داستان زن بیوهای را روایت میکند که با افزایش سن اصرار دارد دخترش پیش از تبدیل شدن به خدمتکاری پیر ازدواج کند. هرچند ایده این فیلم را قبلاً در کمدیهای رمانتیک و موزیکال شاهد بودیم، اوزو از منظر انتقادی اجتماعی به این موضوع پرداخته است. به بیان دیگر، چرا این خانواده باید کاری را انجام دهد که نمیخواهد؟
رویکرد اوزو در این فیلم صحنههایی تأثیرگذار و گاهی ناراحتکننده خلق کرده است. پرداختن به احساسات و روابطش به این شکل کمتر به نمایش درآمده است. سبک خاص اوزو در سینما مشهور است. استفاده از فریمهایی به بلندای زاویه دید چشم انسان که با دقت و ثبات ضبط شدهاند و اغلب از لنز 55 میلیمتری برای ساخت لحظههای نابی استفاده شده است که کنکاش در درونمایههایی را به تصویر میکشد که ناراحتی را به مخاطب منتقل میکنند.
در نهایت میتوان این اثر را فیلم ژاپنی عاشقانه به شیوهای دیگر نامید. اوزو شخصیتها را طوری که کمتر فیلمسازی تاکنون توانسته است، میکاود.
شهر اشباح (2001) Spirited Away
کارگردان: هایائو میازاکی
اگر تاریخ فیلم های ژاپنی را بررسی کنیم، متوجه می شویم که یکی از تأثیرگذارترین فیلمسازان سینمای ژاپن میازاکی است. هایائو میازاکی را به دلیل تأثیر فوقالعادهاش بر سینما، مخصوصاً دنیای انیمه سینمایی ژاپنی به نام والت دیزنی ژاپنی می شناسند. والت دیزنی بیشتر بر حیوانات اشیای انساننما تمرکز داشت، درحالیکه میازاکی دنیاهای خیالی متعددی در استودیو جیبوری خلق میکرد. میازاکی در هر انیمهای که میساخت، این دنیاهای خیالی را با تصاویری ناب و اصیل پر میکرد که در تاریخ بینظیر است.
تمام آثار میازاکی ارزش دیدن دارند اما منتقدان باور دارند که شهر اشباح برترین اثر اوست. این اثر از بهترین فیلم های سینمای ژاپن و پرفروش ترین فیلم ژاپنی است. همانطور که گفته شده، یکی از دلایل برتر بودن این انیمه ژاپنی پرفروشترین بودن آن در کنار محبوبیت بیسابقهاش است. از این نظر انیمه سینمایی ژاپنی شهر ارواح تبدیل به پدیدهای بینالمللی شده است. هرچند محبوبیت و فروش یک فیلم دلیل محکمی برای کیفیت خوب نیست، اما فیلم شهر ارواح خود را هم در محبوبیت و هم در کیفیت ثابت کرده است.
داستان انیمه شهر ارواح را نمیتوان با کلمات بیان کرد، زیرا موجودات تغییرشکلدهنده که انسان به خوک تبدیل میکنند و روحهای بیصورت با اشتهای سیریناپذیر تنها با تماشای این فیلم ژاپنی قابل درک هستند. بنابراین اگر مشتاق به درک دنیای انیمه ژاپنی میازاکی هستید، حتماً باید شاهکار تصویری او را ببینید و مطمئن باشید با هرچیزی که قبلاً دیدید متفاوت است.
نبرد سلاطین (2000) Battle Royale
کارگردان: کینجی فوکاساکو
مدت کوتاهی پس از انتشار فیلم ژاپنی نبرد سلاطین، طرفداران این محصول در آمریکا و سایر نقاط جهان آن را تبدیل به یک مدل و مکتب خاص کردند. البته شناخت این فیلم در سالهای اخیر بسیار فراگیر شد، زیرا مخاطبان با تماشای فیلم بازی های عطش متوجه شدند که داستان این فیلم قبلاً در فیلم نبرد سلاطین وجود داشته است.
ساخت فیلم نبرد سلاطین راه را برای موفقیت فوکاساکو که از بااستعدادترین سینماگران ژاپن است هموار کرد. او در سال 2003 درگذشت. فیلم نبرد سلاطین، داستان دانشآموزان کلاس نهمی را روایت میکند که بهخاطر قانونی که دولتشان تصویب کرده است، مجبور به سفر به جزیرهای میشوند و باید تا سر حد مرگ با هم بجنگند.
نسبت به فیلمهای قبلی، این فیلم ژاپنی جدیدتر به حساب میآید و پر از صحنههای مهیب اکشن است. علاوهبراین، دلیل دیگر موفقیت این فیلم وجود سطحی از احساسات عمیق در دل هیجان است که در فیلمهای این ژانر کمتر پیدا میشود. ساخت این حجم از هیجان استادانه در فیلم ژاپنی اکشن نیاز به سالها تمرین دارد و مخاطب متوجه میشود که یک فیلم اکشن چهقدر میتواند معنا داشته باشد، اگر کارگردانی خوب آن را بسازد.
نبرد سلاطین علاوهبراینکه ارزش دیدن دارد و شایستگی خود را اثبات کرده، تأثیر واضحی بر تعداد زیادی فیلم داشته است. اگر اهل صحنههای متناقض با طنز عمیق هستید، فیلم نبرد سلاطین تجربهای سینمایی دارای خشونت بسیار و در عین حال زیباست.
هاراکیری (1962) Harakiri
کارگردان: ماساکی کوبایاشی
کوروساوا تنها کارگردان سینمای ژاپن نیست که در ژانر سامورایی شاهکار خلق کرده است. تعداد زیادی فیلم در فضای بعد از جنگ خلق شدهاند و اگر بخواهیم کارگردانی جز کوروساوا را لایق بهترین سازنده فیلم ژاپنی سامورایی بدانیم، قطعاً فیلم هاراکیری ماساکی کوبایاشی شایسته چنین عنوانی است.
فیلم هاراگیری در دوره رونینها اتفاق میافتد. ساموراییهایی که روزی پرکار بودند، حالا بدون ارباب و کار رها شدهاند. در دهه 1630 صلح به ژاپن بازگشته است و اربابها دیگر به خدمتکارانی مبارز نیاز ندارند. یکی از این مبارزان سامورایی با گذشتهای پرافتخار، بدون هدف و امید در حومه شهر ساکن است.
فیلم هاراکیری چنین آغاز میشود که سوگومو هانشیرو (با بازی تاتسویا ناکادای) اعلام میکند که تصمیم به خودکشی دارد. مانند بسیاری از جنگجویان بدون ارباب در آن زمان، ساموراییها سپّوکو (مراسم خودکشی) را بهترین راه پیشروی یک جنگجوی بدون جنگ میدانند. البته اگر قهرمان داستان بهسادگی چنین میکرد، فیلم چنددقیقه بیشتر طول نمیکشید. اما این فیلم ژاپنی رزمی درباره ایجاد اتفاقهای بعدی است که منجر به پیچیدگیهایی در داستان میشود و واقعیتهای سیاسی بزرگتری را درباره فرهنگ سامورایی بازگو میکند.
درخواست سپّوکو منجر به اتفاقهای گستردهتری در این فیلم ژاپنی میشود که مرزهای شرافت و سنت را میآزماید. این اتفاقها گاهی از انسانیت نیز فراتر میروند. حتی پس از برچیده شدن دوران ساموراییها، بسیاری از ژاپنیها به بوشیدو، یعنی راهورسم سامورایی، پایبندند. تاریخدانان ادامه این راهورسم را در نظامیگری قرن بیستم میلادی میدانند و کوبایاشی یکی از سینماگران ژاپن بود که در این فیلم به انتقاد از چنین قوانینی پرداخت و با قوانین جدی و نظامی زندگی مخالفت کرد.
اگر بخواهیم درباره این صحبت کنیم که چطور شخصیت اول این فیلم با قوانین نظامی مخالفت میکند، بخش زیادی از این فیلم زیبا و پیچیده لو خواهد رفت. تنها همین را میتوان گفت که درک او از افتخار با دیدگاه خشن و سخت اربابهای سرزمینها تضاد و تعارض دارد. همین تضاد باعث ساخت خلاقانهترین و جسورانهترین صحنههای سینمای ژاپن شده است.
عزیمتها (2008) Departures
کارگردان: یوجیرو تاکیتا
درمیان برگزیدههای سینمای ژاپن، اینبار با موردی روبهرو هستیم که نسبت به بقیه فیلمهای معرفیشده، فیلم جدیدتری بهحساب میآید. داستان عزیمتها به اینصورت است که ویولنیستی با بدشانسی در زندگی مواجه شده و مشکلات مالی آرزوهایش را بر باد داده است و تصمیم میگیرد به خانهاش بازگردد. ایده این فیلم مثل بسیاری فیلمهای دیگر است اما داستان به سمتی میرود که عزیمتها را تبدیل به فیلمی هیجانانگیز میکند. درنهایت قهرمان این فیلم ژاپنی به کارهای کفنودفن مردگان میپردازد.
تفاوت فاحشی بین نگاه به مرگ در ژاپنیها و غرب وجود دارد که همین تفاوت را میتوان در محل کفنودفن در فیلم عزیمتها مشاهده کرد. مخاطب با دایگو (با بازی ماساهیرو موتوکی) روبهروست که بدنها را جلوی چشم عزاداران برای دفن آماده میکند. اینکار برخلاف فرهنگ غرب است که در آن همه کارها دور از چشمها انجام میشود و جسدها در تابوتهای چوبی تمیز و مرتب دیده میشوند.
یوجیرو تاکیتا از جمله سینماگران بااستعداد است که مرگ را از نگاهی دیگر و از زاویه دید هنرمندانه خود به مخاطب عرضه میکند. در فیلم ژاپنی عزیمتها، مرگ بسیار شخصیتر، حاضرتر و در کمال تعجب زیباتر است.
چنین فیلمی میتوانست بهراحتی تبدیل به فیلمی ملودرام احساسی و هیجانی شود که در این صورت خوب نبود. اما همانطور که مسئولان کفنودفن با ظرافت و وقار جسدها را آماده میکردند، یوجیرو تاکیتا نیز با فیلم چنین کرد و اثری ماندگار ساخت. این فیلم لحظههای هیجانی زیادی ندارد، درعوض آرامش زیبای آن طوری با مخاطب همراه میشود که پس از پایان فیلم، شخصیتها در ذهن مخاطب ماندگار میشوند.
زن در ریگ روان (1964) Woman in the Dunes
کارگردان: هیروشی تشیگاهارا
داستان فیلم زن در ریگ روان، بسیار شبیه آثار ساموئل بکت، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرلندی است. زنی در گودالی شنی زندگی میکند و همواره در حال حفر کردن شن است. مردی حین سفر از این روستا عبور میکند و روستاییان او را دستگیر کرده و با زن داخل گودال شنی میاندازند. در ابتدای داستان، مرد هرکاری برای فرار انجام می دهد اما به مرور به زن علاقهمند میشود.
جای تعجب نیست که این فیلم ژاپنی پوچانگارانه و سورئال، اقتباسی از یک رمان است که رماننویس و نمایشنامهنویس مشهور یعنی کوبو آبه آن را خلق کرده است. علت موفقیت و شهرت این فیلم در سینمای جهان این است که بهجای مطرح کردن حقیقت، که کوبو آبه در رمان آورده است، هیروشی تشیگاهارا در فیلم تصمیم گرفته است تا کلمات و داستان، واقعیت خود را نشان دهند. هیروشی تشیگاهارا در هنرهای زیادی از جمله سرامیک و گلآرایی نیز استاد است.
زیبایی طبیعی فیلم زن در ریگ روان با تمرکز روی شن و برخوردش با پوست انسانها تقریباً خیالی میشود. شخصیت فیلم که در ابتدا که غریبه است، با ورود به صحنه و آشنایی با فضا، به شنها فکر میکند و احساساتی میشود. پوچانگاری درونمایه اصلی فیلم است و سازنده مراقب بوده که با توجه به همین اصل، فیلمی زیبا بسازد.
همچنان قدمزنان (2008) Still Walking
کارگردان: هیروکازو کورئیدا
همچنان قدمزنان داستان خانوادهای ژاپنی بهنام یوکویاما است که دوازده سال قبل، پسر محبوبشان غرق شده است. چارچوب اصلی این فیلم ژاپنی آسیب روانی به خانواده است که هیچگاه بهبود نمییابد. هر سال خانواده یوکوما برای بزرگداشت یاد پسر غرقشدهشان به نام جونپی دور هم جمع میشوند و با یادآوری خاطرهاش، مشکلات خانوادگی پدیدار میشوند.
ریوتا که پسر دیگر خانواده است، اصلاً علاقهای به شرکت در مراسم ندارد، به حدی که قصد دارد شب مراسم را ترک کند. در این شاهکار سینمای ژاپن هرگز مستقیم گفته نمیشود که چرا ریوتا از این مراسم متنفر است، اما در قالب فیلم همین مسأله روشن میشود. پدر سختگیر خانواده فکر میکند که مرگ حق پسر موردعلاقهاش نبوده و بهتر بود دیگری کشته میشد.
درونمایه مرگ در میان سینماگران ژاپن به امضای هیروکازو کورئیدا تبدیل شده است و منتقدان باور دارند که او جانشین اوزو در نسل بعد است. هر فیلمی که هیروکازو کورئیدا ساخته است، ضربآهنگی آرام و درگیرکننده دارد که خنده و درد را بدون گفتن، پشت ظاهر فیلم پنهان میکند. فیلم همچنان قدمزنان در یک روز و یک شب اتفاق می افتد، با این حال سالها آسیب روحی خانوادگی و رازهای ناگفته را در جریان همین فیلم زیبا و ظریف بازگو میکند.
سامورایی گرگومیش (2002) The Twilight Samurai
کارگردان: یامادا یوجی
اگر به دنبال فیلم ژاپنی جدید با موضوع ساموراییها هستید، سامورایی گرگومیش انتخابی عالی است. اگرچه سامورایی گرگومیش مثل کارهای کوروساوا و کوبایاشی دیدگاهی نظامی ندارد، به همان اندازه به قوانین بوشیدو یا راهورسم سامورایی و سرنوشت رونینها یا ساموراییهای بیارباب میپردازد. یامادا یوجی از بزرگترین سینماگران ژاپن است که سابقه ساخت بیش از نود فیلم ژاپنی را در کارنامه دارد. سامورایی گرگومیش علاوه بر اینکه ارزشهای سامورایی را زیر سوال میبرد، به کندوکاو ژانر سامورایی میپردازد که یامادا یوجی مدت زیادی روی آن کار کرده است.
سامورایی بیارباب یا رونین فیلم سامورایی گرگومیش، سیبی (با بازی هیرویوکی سانادا) نام دارد. او مبارزی سرگردان نیست، بلکه ناگزیر شده است تا در دوران صلح به حسابداری و کشاورزی بپردازد تا زندگیاش را تأمین کند. در جریان فیلم با زندگی خانوادگی سیبی و کارهای روزانه سختش آشنا میشویم. تعارض اصلی وقتی ایجاد میشود که سیبی مجبور به قتل سامورایی دیگری به نام یوگو (با بازی مین تاناکا) میشود.
تقابل ناگزیر این دو سامورایی فرصتی ایجاد میکند تا مشکلات شخصیت، وظیفه و افتخار را جستوجو کنیم و از خود بپرسیم وقتی شخصی با تضاد قانونهای حاضر با زندگیاش مواجه میشود، چه باید بکند.
سانشوی مباشر (1954) Sansho the Bailiff
کارگردان: کنجی میزوگوچی
سانشوی مباشر از معدود فیلم های ژاپنی است که بهجای قهرمان، بهنام شخصیت شرور فیلم نامگذاری شده است. دلیل انتخاب نام این فیلم ژاپنی از دیدگاه کنجی میزوگوچی ساده است. شخصیت شرور یعنی سانشوی مباشر صاحب خبیث بردگانی است که قهرمان داستانند. سانشو از جالبترین و بیرحمترین شرورهایی است که در سینمای ژاپن روی پرده نمایش رفتهاند. همچنین شرارت او قهرمانان داستان را مورد سنجش قرار میدهد و باعث میشود به باوری که همه با هم برابرند، شک کند.
قهرمانان فیلم سانشوی مباشر خواهر و برادری هستند که توسط سانشو به بردگی گرفته میشوند. خواهر خانواده ظلمهای سانشو را تحمل میکند و به انسانیت باور دارد. اما برادرش بهمرور به سانشو شبیه میشود و کرامت انسانی را که والدینش به او آموخته بودند از یاد میبرد. پس از سالها بردگی، او مثل سانشو مباشر بردگان میشود اما ناگهان به اشتباه بودن کارش پی میبرد و مشخص نیست هنوز فرصت جیران دارد یا نه.
فیلم سانشوی مباشر بهدلیل پرداختن به ارزشهای انسانی هنوز هم در سینمای ژاپن و جهان اثری کلاسیک محسوب میشود. پس از گذشت سالیان بسیار، هنوز این فیلم تأثیر عمیقی بر زندگی امروز دارد زیرا به فضای اخلاقی پس از جنگ جهانی دوم پرداخته است.
آنتونی لین، منتقد فیلم نشریه نیویورکر در سال 2006 نوشت: فیلم ژاپنی سانشوی مباشر را تنها یکبار و آن هم ده سال پیش دیدم و بسیار دلشکسته از سینما بیرون آمدم. خودم را قانع کردم که تا به حال فیلمی به این خوبی ندیدم و جرئت نکردم دوباره تماشایش کنم. چون نمیخواستم حس اولیه آن از بین برود و همچنین چون قلب انسان برای تحمل چنین مصیبتی ساخته نشده است. بسیاری از کسانی که این محصول سینمای ژاپن را دیدهاند، حسی مشابه داشتند.
تشییع جنازه گلهای رز (1969) Funeral Parade of Roses
کارگردان: توشیو ماتسوموتو
بسیاری از فیلمهای عالی ژاپنی سینماگران ژاپن در دهههای 50 و 60 میلادی به نگاهی تاریخی موفق شدند. اما فیلم ژاپنی تشییع جنازه گلهای رز از زمان خود جلوتر بود. توشیو ماتسوموتو در ساخت این فیلم از کارهای کارگردانان فرانسوی مثل ژان-لوک گدار و فرانسوا تروفو الهام گرفت و اثری خلق کرد که بخشی از موجنوی ژاپنی محسوب میشود.
بسیاری از کشورهای جهان در پاسخ به کارهای فرانسوی فیلمهایی ساختند که موجنو به حساب میآیند. فیلم تشییع جنازه گلهای رز فیلمی است که عمیقاً به مسائل آوانگارد اجتماعی و خلاقیت هنری در سینمای دهه 60 میلادی میپردازد. قهرمان فیلم تشییع جنازه گلهای رز به نام ادی (پیتر) مردی زنانهپوش است که برای یافتن هویتش در تکاپو است.
روایت این فیلم ژاپنی ساده و بیپیچیدگی است (اقتباس آزاد از ادیپ شهریار). زیبایی تشییع جنازه گلهای رز که آوانگارد، پانکراک و تجربی نامیده میشود، تنها در صورت تماشای فیلم قابل درک است. حتی با استانداردهای امروزی، تشییع جنازه گلهای رز جسورانهتر، شجاعانهتر و تجربیتر از هر چیزی است که امروزه ساخته میشود.
افشای عشق (2008) Love Exposure
کارگردان: سیون سونو
فیلم افشای عشق درامی معمولی و نوجوانپسند نیست. یو (با بازی تاکاهیرو نیشیجیما) مسیحی معتقدی است که پنهانی از مردم عکس میگیرد. در مقابل، یوکو (با بازی هیراکی میتسوشیما) فمینیستی افراطی است که پس از دیدن یو با لباس زنانه به او علاقهمند میشود. این فیلم ژاپنی چهار ساعت است.
افشای عشق از ساختههای سینمای ژاپن است که با مسائل حساسی شوخی میکند اما هرگز طنزی را که باعث میشود مخاطب از طولانیبودن فیلم خسته نشود، گم نمیکند. شاید این فیلم ژاپنی عاشقانه آنقدر که تصور میشود هنجارشکن نباشد، اما حول تمام مسائل حساسیتبرانگیز روز میگردد و آنها را به سخره میگیرد.
اگر این دلایل برای علاقهمند کردنتان به فیلم افشای عشق کافی نیست، باید بدانید که منتقدان این فیلم چهارساعته را به سوار شدن به ترن هوایی تشبیه کردهاند و باید قدر این موفقیت را دانست.
تصنیف نارایاما (1983) The Ballad of Narayama
کارگردان: شوهی ایمامورا
روستایی کوچک در ژاپن قرن 19 میلادی وجود دارد که رسمی عجیب دارند. ساکنان این روستا باید در تولد هفتادسالگیشان از کوهی بالا بروند و آنقدر آنجا بمانند تا از گرسنگی بمیرند. اورین (با بازی سومیکو ساکاموتو) تقریباً هفتادساله است. تصنیف نارایاما فیلم ژاپنی در مورد ماجرای او و پسرش است که سعی دارد مادرش را به بالای کوه ببرد.
سینماگران ژاپن اغلب در این سبک به دنبال یافتن لحظههای طنزند، اما شوهی ایمامورا بر رنج شدید و کار بسیار در زندگی آن زمان و مکان تمرکز کرده است. میتوانیم رنج مردمان آن زمان را با دیدن کارشان در مزرعه لمس کنیم. میتوانیم با تمام وجود درد سفر زن را حس کنیم. متوجه میشویم که اگرچه ژاپن در این فیلم ژاپنی کشوری زیباست، زندگی در آن سخت و بیرحم است. شدت بیان این فیلم در بسیاری نمونههای سینمای ژاپن یا آمریکا یافت نمیشود.
دنبال کردن ضربآهنگ این فیلم همیشه ساده نیست و تماشای تصویرها سخت و دشوار است، اما در کل فیلم ژاپنی تصنیف نارایاما کاملاً ارزش دیدن دارد.
آتش در دشت (1959) Fires on the Plain
کارگردان: کن ایچیکاوا
بسیاری از فیلمهای ژاپنی که بهعنوان فیلمهای عصر طلایی سینمای ژاپن شناخته میشوند، در مورد جنگ ساخته شدهاند اما اغلب آنها از دید دوران فئودالی نقل شدهاند. فیلم آتش در دشت، شاهکار کن ایچیکاوا، درباره نقش ژاپن در جنگ جهانی دوم است که چند سال بعد از جنگ به نمایش درآمد.
سربازی ژاپنی که مبتلا به سل است، حین پیشروی آمریکاییها در اقیانوس آرام و نزدیک شدنشان به پیروزی، تلاش میکند که زنده بماند. او با چند سرباز دیگر به امید بقا همراه میشود و ما شاهد تلاششان با بیرحمی باورنکردنی هستیم. بهعنوان مخاطب این فیلم ژاپنی مرتباً از خود میپرسیم که قهرمان فیلم برای زنده ماندن تا کجا پیش میرود و آیا تنفر او از کنار گذاشتن انسانیت برای بقا به قیمت جانش تمام میشود یا نه.
بهندرت در فیلم های آمریکایی شاهد بیعلاقگی سربازان غیرسفیدپوست به جنگ هستیم. کلیشه سربازان ژاپنی دوران جنگ و وفاداری مطلقشان به امپراتوری در این محصول ژاپن کاملاً شکسته شده و انسانیت سربازان شکستخورده به نمایش درآمده است.
زیستن (1963) Ikiru
کارگردان: آکیرا کوروساوا
قصد داشتیم از هر کارگردان تنها یک فیلم معرفی کنیم، اما وقتی سخن از فیلم زیستن اثر آکیرا کوروساوا در میان است، میتوان استثنا قائل شد. قبلا گفتیم که چگونه فیلم های سامورایی حماسی کوروساوا سینمای ژاپن و جهان را تحتتأثیر قرار داد. در همین زمان کوروساوا فیلمهایی ساخت که در زمان حال خودش اتفاق میافتادند و به اندازه سایر فیلمها مورد استقبال قرار نگرفتند. استقبال عمومی کمتر اصلاً به این معنی نیست که این فیلم های سینمای ژاپن شاهکار نیستند. دلایل زیادی وجود دارد که فیلم های مدرن کوروساوا مانند فیلمهای قرون وسطایی او مهماند.
کوروساوا تعدادی فیلم ژاپنی ساخته است که در دورانی همعصر با خودش روایت میشوند. این فیلمها عبارتند از: بهشت و دوزخ، رسوایی و مادادایو. با توجه با ساختههای سامورایی کوروساوا در سینمای ژاپن انتخاب یکی از فیلمهای مدرنش نیز ضروری بهنظر میرسد.
فیلم زیستن براساس کتاب مرگ ایوان ایلیچ نوشته لئو تولستوی ساخته شده است و داستان کارمندی دولتی را روایت میکند که به سرطان لاعلاجی مبتلاست و باید با پایان زندگیاش روبهرو شود. او که سالها کارمند بوده و مثل ماشین کار میکرده، حس میکند از خانوادهاش دور است و دستاوردی در زندگی ندارد. در مسیر زندگی این کارمند به جرقهای از امید برمیخوریم تا در آخرین لحظههای عمرش دستاوردی در زندگی داشته باشد.
نام فیلم ژاپنی زیستن از واژه ایکیرو گرفته شده که نام همان کارمند داستان است. کوروساوا با انتخاب جالب نام این فیلم توانسته است توجه منتقدان و مخاطبان را به سینمای ژاپن جلب کند. تصویر بهیادماندنی از این فیلم ژاپنی که مشهور شده است، سکانسی است که کارمند پیر تنها روی تاب نشسته است.
کلام آخر درباره بهترین فیلم ژاپنی تاریخ
سینمای ژاپن از غنیترین سینماهای جهان است و سینماگران ژاپن هرکدام بهنحوی خدمات بزرگی به جهان سینما ارائه کردهاند. فیلمسازان و کارگردانهای ژاپنی را می توان صاحب سبک دانست و برخی از آنها مثل کوروساوا آغازگر جریانهای دیگر خود در سطح جهانی بودهاند.
البته باید توجه داشت که به دلیل تفاوت فرهنگی، سینمای ژاپن اغلب از سبک و شیوه سینمایی غربی پیروی نمیکند، بنابراین فیلم ژاپنی مخصوصاً آثار کلاسیک، فضا و حس کاملاً متفاوتی با سینمایی که میشناسیم دارد. سینمای ژاپن شاخصههایی دارد که در هیچجای دیگر جهان یافت نمیشود. مثلاً انیمه سینمایی ژاپنی سبکی منحصربهفرد است و به ژاپن اختصاص دارد. فضاهای خیالی و سورئال و تفاوت در بیان وقایع و انتقال حسهای سینمایی نیز از ویژگیهای بارز فیلم های ژاپنی هستند.
منبع: Highsnobiety
1 دیدگاه
با سلام
راستش تعجب کردم که چرا تو لیست شما فیلم هفت سامورایی هیچ جایی نداشت.