یکی از سریالهای پرمخاطبی که الان در حال پخش است، ادامۀ یکی از بهترین سریال های دهه اخیر است. سریال Better Call Saul با رسیدن به فصل چهارم مخاطبین بسیاری برای خود جمع کرده و در این مقاله سعی میکنیم بهترین نکات و اتفاقات سریال را با شما در میان بگذاریم.
سریال بهتره با ساول تماس بگیری همچنان یکی از بهترین سریالها از لحاظ توجه به جزئیات به نظر میآید. در فصل 4 سریال Better Call Saul با بالا بردن انتظارها از خود توجه به سیر اصلی داستان را بسیار بیشتر کرده است. با اینکه فصل اول بسیار سرد و بد شروع شد اما کاملا مشخص بود که این سریال قادر است نه تنها به سریال اولیه یعنی Breaking Bad برسد بلکه به راحتی از آن پیشی بگیرد.
گفتن چنین عبارتی در مورد یک اسپین-آف بسیار عجیب است اما نباید فراموش کنیم این سریال که به تازگی پخش فصل چهارمش از شبکه AMC آغاز میشود نیز بسیار عجیب و منحصربهفرد است.
داستان سریال بهتره با ساول تماس بگیری
البته چنین حرفی برای کسی که به تازگی سریال Breaking Bad را تمام کرده و الان به سراغ این سریال آمده باشد زیاد منطقی و درست به نظر نمیآید. زیرا اگر به تازگی سریال اصلی را تمام کرده باشید انتظار خواهید داشت که Better Call Saul در مورد فردی همچون والتر وایت با فراز و فرودهای شخصی و خشونتهای زیاد و داستانهایی درباره تجارت مواد مخدر و… داشته باشد.
باید در اینجا این را به شما بگوییم که این سریالی نیست که تنشهای دراماتیک یا بازیهای احساساتی داشته باشد؛ بلکه سریال Better Call Saul بر پایه جزئیات و توجه به آنها بنا شده است. در اینجا دقایقی از زندگی روزمره هر فرد به لحظات اساسی و بزرگ تبدیل میشوند.
تبدیل شدن Jimmy McGill به ساول گودمن سریال Breaking Bad شامل به تصویر کشیدن چگونگی این اتفاق است. اینکه چگونه جیمی که یک وکیل قانونمند است به دنیای مواد مخدر وارد میشود و نهایتا به وکیلی تبدیل میشود که برای خلافکاران و تجار مواد مخدر کار میکند.
تمرکز و قدرت اصلی این سریال دربارۀ قسمتهای پایانی سریال اولیه است که مربوط به اشخاصی همچون مایک ارمانتات و گاس فرینگ است که تکههای اخیر و پایانی فیلم را به کلی خراب نمیکند بلکه جزئیات بیشتری از هرکدام در اختیار بینندگان قرار میدهد.
بازیگران سریال بهتره با ساول تماس بگیری
در واقع جدال جیمی با برادرش چاک که هیچگونه ارتباطی با سلاح و مواد مخدر ندارد و رابطهاش با کیم وکسلر که همکارش است بسیار قانعکننده به نظر میآید. با ورود به فصل چهارم سریال Better Call Saul تبدیل عناصر کوچک به لحظات بزرگ و مهم، نقطه قوت این فیلم به است که هیچ سریال دیگری نتوانسته این مهم را به زیبایی این سریال به تصویر بکشد. توجه و تدقیق فیلم به اتفاقات کوچک باعث شده تا تصویر کارتونی و لوسی که از ساول در سریال بریکینگ بد دیدیم در ذهنمان از بین برود.
مهارت سریال Better Call Saul علاوه بر ریزنگری موجود در فیلم، فلش بک سیاه و سفیدی است که هر فصل با آن آغاز میشود. همین مسئله نشان میدهد که چگونه ساول با یک نام مستعار امپراطوری بهفنارفته والتر وایت را تسخیر میکند. همانطور که خودش در آخرین حضورش در برکینگ بد پیشبینی کرده بود، او با نام Gene مدیر یک مرکز خرید در اوماهاست. با اینکه ممکن است تصور کنید به او و مخصوصا سبیل جدیدش بخندید متوجه خواهید شد که محال است این کار را در طول سریال انجام دهید. در اینجا برای شما روشن میشود که مسائل بی اهمیتی -همچون زل زدن یک مرد به او یا حتی یک شمارۀ خاص بر گواهینامهاش- که ممکن است در ابتدا بسیار بی اهمیت به نظر بیایند برای او فرق بین مرگ و زندگی خواهد بود.
در فصل 4 سریال Better Call Saul همه چیز به شکل معین و واضحی به بیننده نشان داده میشود و همۀ اتفاقات وارد مرحلۀ تازهای میشوند. اما گاهی ممکن است برایتان سوال پیش آید که آیا واقعا همین طور است یا تنها دارید تخیل Gene را مشاهده میکنید. زندگی آرام جیمی و استفاده از لباسهای سیاه و سفیدش نقطۀ مقابل چیزی است که ما از ساول گودمن با لباسهای رنگی و زندگی پرسروصدایش دیده و میشناسیم. در ظاهر ساول گودمن یک کاریکاتور است، مدل شانه زدن موهایش، تیشرتهای رنگی و تبلیغات عجیب و غریبش همه حکایت از این مسئله دارد که ساول گودمن شخصیتی لوس و کارتونی دارد. با دانستن همۀ اینها و آشنا شدن با جیم و فهمیدن این نکته که ساول گودمن در آیندۀ بسیار نزدیک این فرد قرار دارد آدم را مجبور به تماشا و دقت میکند که چه چیزی در این بین اتفاق افتاده که باعث چنین تغییراتی شده است.
حتی بهتآورترین قسمتهای داستان جیمی -برای مثال در فصل سوم هنگامی که چانک با سوزاندن خانهاش قصد خودکشی دارد- بعید و یا غیر ممکن به نظر نمیآید. در واقع زمینی کردن ساختار احساساتی بسیار محکم مانع تماشای منفعلانه سریال میشود و شما در هر قسمت منتظر تجربۀ هیجان و اتفاقات جدید هستید.
خیلی سخت نیست که تصور کنیم مرگ چاک در هر سریال دیگری میتوانست دو الی سه قسمت به روایت اصلی سریال بیفزاید، اما این مسئله در این سریال باعث تغییر کلی خط داستان میشود. البته در سریالی که حتی نحوه رنگآمیزی یک دیوار باعث ایجاد تغییراتی در شخصیت اصلی یک کاراکتر باشد، مسلما مرگ هر کاراکتری یک پیچیدگی اساسی در داستان به وجود میآورد. حال با توجه به همۀ این مسائل و با دیدن رابطۀ چاک و جیمی که هم از لحاظ مدت زمان و هم شخصیت کاراکتر اصلی بسیار به هم پیچیده و نزدیک است؛ به راحتی این اتفاق یک لرزۀ عظیم بر کل کاراکترها خواهد بود.
همانند زندگی واقعی که هر فرد روش خاص خود را برای سر کردن با غم و اندوه دارد، حتی اگر فرد قصد خوبی داشته باشد اما تقلید کردن از روش افراد دیگر در این زمینه بسیار مخرب خواهد بود. چه بسا این مسئله در یک رابطه که خود از ابتدا چندان مستحکم نیست نتیجه بدتری به بار بیاورد. حال که صحبتش به میان آمد باید بگوییم که انحلال آهسته و اجتناب ناپذیر رابطۀ بین کیم و جیمی در لحظات و نگاههای خاصی به وجود آمد و مثل سایر فیلمهای درجه دو که کاراکترهای اصلی به دلیل کلمات اشتباه از هم جدا میشوند نیست.
چه خوشمان بیاید یا خیر باید اذعان کنیم که سیهورن و ادنکرک واقعا کار فوقالعادهای در اینجا انجام دادند. کوتاهترین نگاه و کمترین حرکت بین آنها کار یک مکالمۀ طولانی را برایشان انجام میداد. این مسئله خود به تنهایی نشان میدهد که مقدار کمی توجه میتواند کار بسیاری از حرفهای نگفته را انجام دهد. حتی قسمتهای عاری از خشونت سریال و هنگاهی که روی مسائل عادی تمرکز میکنند میتواند جزو بهترین صحنهها قلمداد شود.
شخصیت های متفاوت سریال Better Call Saul و سیر داستانی آنها
با توجه به اینکه داستان سریال Better Call Saul بر روی قسمتهای داخلی بیش از مسائل ظاهری تمرکز دارد، هیچ عجیب نیست مایکل ماندو که در این سریال به عنوان ناچو واگرا ایفای نقش میکند، به بهترین شکل ممکن در دنیای تبهکاران ظاهر میشود. در فصل سوم سریال Better Call Saul آنجا که تلاش میکند از هکتور سالامانکا معیاری در خور برای خودش دست و پا کند، تلاشش تنها باعث میشود بر سر راه گاس فرینگ قرار بگیرد و در این تلاش حتی زندگی پدرش را به خطر بیندازد.
چالش ناچو در حوزۀ اخلاقی با خودش بسیار قانعکننده است. در اینجا سالامانکا و فرینگ بسیار ظالم هستند و هرکدام از این دو کاراکتر به روشهایی که کاملا با یکدیگر تفاوت دارد ظلم خود را به تصویر میکشند. در این مسیر ناچو نسبت به جیمی آدم بهتری معرفی میشود که البته باید خودتان سریال بهتره با ساول تماس بگیری را ببینید تا به نتیجۀ درست برسید.
این سوال پیش میآید که آیا فطرت جیمی خود اینگونه بوده یا با اصول اخلاقی سریال Better Call Saul اینگونه شده است؟ هرچند جزئیات در تمام طول سریال پخش شده، مانند عنوان یک اپیزود در فصل پیش که نامش «Sunk Cost» بود و خود این عنوان اشارهای به یک پاسخ محسوب میشود.
کاراکتر ناچو در این سریال نه به اندازۀ آرون پال در نقش جسی پینکمن بیگناه و نه به اندازۀ جیمی یا والتر وایت نسبت به بدبختیهایشان مسئول است. بلکه پیشرفتش در قلمروی خشونت به معنای پایان است نه اینکه خود واقعیش را در این مسیر بپذیرد. هر کار که او میکند برای محافظت از کسانی است که دوست دارد و هیچ فرقی نمیکند که این افراد چه کسانی هستند، از پدرش گرفته تا دوستان دوران کودکیش که درگیر تجارت مواد مخدر شدهاند.
یکی از تاثیرگذارترین صحنۀ سریال Better Call Saul در ابتدای فصل جدید شامل ناچو و پدرش میشود. پدر ناچو در فصل گذشته به خاطر اجبار در قایم کردن پولهای مواد مخدر، از داشتن هرگونه رابطۀ دیگری با پسرش ابا دارد. او که دیگر حتی دلش نمیخواهد نگاهی به پسرش بیندازد نمیتواند قبل از رفتن با وسوسۀ حرف زدن با پسرش مبارزه کند و از او میپرسد تا کی میخواهد در این بازی بماند. این صحنه بیشتر از تمام صحنههایی که ناچو در این سه فصل سریال بهتره با ساول تماس بگیری بازی کرده بود مرا بیشتر تحت تاثیر قرار داد.
به نسبت کاراکتر مارک ارمانتات همان اولویتها برای گسترش شخصیتش وجود دارد. هنوز هیچ چیز به او ندادهاند تا کاراکترش را همانند بازی در فصل اول سریال Five-O تطبیق دهد. او هنوز نتوانسته طرح سریال Better Call Saul را با انگیزهها و گذشتۀ کاراکترها پر کند. علیرغم تداخل در صحنههای تیراندازی، بهترین صحنه آنجایی بود که در یکی از اپیزودها ترانۀ «Hold On Loosly» از دستگاه موسیقی پخش میشد و در این صحنهها با یک افشای روحی و یک بازی تاثربرانگیز مایک که همیشه قوی ظاهر شده شروع به گریه میکند.
البته هر سوالی که در سریال بهتره با ساول تماس بگیری پرسیده میشود باعث ایجاد تنش نمیشود و این سریال به طرز قابل قبولی به شهرت رسیده است. (نباید فراموش کنیم اتفاقاتی که در سریال برکینگ بد افتاده از دادن پاسخهای درست و صریح خودداری میکند.) با الهام از هر دو سریال و تاکید این درامای تلویزیونی به معمولی بودن حوادث که در واقع به تصویر کشیدن و اصرار به معمولی بودنشان کار بسیار سختتری برای سازندگان سریال داشته است.
سخن آخر در رابطه با سریال Better Call Saul
در حال حاضر هیچ سریالی نتوانسته کاری را که در این سریال انجام میشود به شکل بهتری به تصویر بکشد. شما در این سریال شاهد لحظات خاصی خواهید بود. صحنههایی که در حالت عادی باید تماشاگر را منزجر کند، در سریال Better Call Saul احساساتتان را درگیر خواهد کرد.
در فصل چهارم سریال Better Call Saul لحظات فزایندهای وجود دارد که این دراما بیشتر میشود و نقطۀ اوج آنجاست که بیننده به جای اینکه از بیچارگیهای جیم خوشحال شود، با اتفاقاتی که برای او میافتد چه خودش مقصر باشد یا نه، همدردی میکند. نظر شما درباره این سریال چیست؟ آیا تا سال 2020 برای تماشای فصل 5 سریال Better Call Saul صبر خواهید کرد؟
منبع: Vox