امکان ندارد کسی طرفدار فیلم و سینما باشد و کوئنتین تارانتینو ( Quentin Jerome Tarantino ) را نشناسد! کارگردان صاحب سبک، دوستداشتنی، تاثیرگذار و شاید کمی دیوانه هالیوود که حتی اگر نوع فیلمهایش را دوست نداشته باشید، نمیتوانید نسبت به آنها بیتفاوت باشید. هیچ فیلمبازی را نمیتوان پیدا کرد که حداقل چند دیالوگ از فیلم های کوئنتین تارانتینو را حفظ نباشد!
کوئنتین تارانتینو در سال 1963 در ناکسویل امریکا به دنیا آمد. کارگردان، بازیگر و فیلمنامهنویسی که نامزدی چندین اسکار را در کارنامه خود دارد و یک بار نخل طلای کن برای بهترین کارگردانی و اسکار بهترین فیلمنامه را برنده شده است. او در سینما شروعی طوفانی داشت و مسیر موفقیت خود را به خوبی ادامه داد.
در میان فیلم های تارانتینو بعضی آثار بیشتر توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کردهاند و بعضی دیگر چندان موفق نبودهاند. با این حال حتی آثار ضعیفتر این کارگردان نیز در مقایسه با دیگر فیلمها، آثار خوشساختی به شمار میروند. در این مقاله به بررسی فیلم های کوئنتین تارانتینو ، از بدترین تا بهترین میپردازیم.
چهار اتاق (1995) FOUR ROOMS
مجموعه چهار اتاق یک فیلم چند اپیزودی است که توسط تارانتینو، روبرت رودریگز، آلکساندر راکول و الیسون آندرس ساخته شده است. فیلم درباره پیشخدمت یک هتل است که در شب سال نو گرفتار داستانهای عجیب و غریب چهار اتاق میشود. چهار اتاق تجربه ناموفقی برای تمامی کارگردانانش به شمار میرود. فیلم به زحمت فروش چهار میلیون دلاری را کسب کرد و نقدهای منفی زیادی درباره آن نوشته شد.
ضد مرگ (2007) DEATH PROOF
یک فیلم ترکیبی دیگر از رودریگز و تارانتینو که علاقه مشترکشان به فیلمهای کمبودجه و خشونتبار، آنها را به هم پیوند داده است. این دو کارگردان در ضد مرگ فیلمی سه ساعته را میان خود تقسیم کردهاند. بخش مربوط به رودریگز، سیاره وحشت، یک فیلم سیاه و پر از زامبی است که حال و هوای آخرالزمانی دارد و نیمه تارانتینو، گرایندهاوس، به داستان یک بدلکار آدمکش میپردازد که از کشتن زنان لذت میبرد اما پس از مدتی گیر دختران سرسختی میافتد که وارد تله او نمیشوند. دخترانی با سردستگی زویی بل که نقش خودش را در فیلم بازی میکند. اگر چه اپیزود تارانتینو امتیازات کمتری دریافت کرد اما با این حال برخی از منتقدان بیپروایی و جلوه روح سرکش او را در این فیلم تحسین کردهاند.
بیل را بکش: بخش 1 (2003) KILL BILL: VOLUME 1
شش سال پس از فیلم جکی براون، تارانتینو با یک حماسه رزمی به سینما بازگشت؛ یکی از بهترین فیلم های تارانتینو با داستانی افسانهای ساده و به قدری طولانی که باید به دو قسمت تقسیم میشد. اوما ترومن در این فیلم نقش یک قاتل حرفهای را بازی میکند که قصد دارد خود را بازنشسته کند. صحنههای رزمی خونین با چاشنی سبک خاص تارانتینو، که توسط یک زن اجرا میشوند تجربهای جدید در سینما رقم زد.
در این که نسخه اول بیل را بکش بهتر است یا نسخه دوم، میان طرفداران اختلاف وجود دارد. بسیاری معتقدند که در بخش اول با یک اکشن خونین سرگرمکننده روبهرو هستیم اما در قسمت دوم حماسه و شخصیتپردازی بیشتری به داستان وارد شده است.
بیل را بکش تلاش تارانتینو برای انجام یک کار جدید و فاصله گرفتن از سبک همیشگی خود است؛ حذف دیالوگهای تند و تیز و سبک روایی آشفته، نشاندهنده این تلاش است.
جکی براون (1997) JACKIE BROWN
سه سال پس از موفقیت بینظیر پالپ فیکشن ، تارانتینو که عنوان نابغه جوان سینما را به خود اختصاص داده بود، با جکی براون برگشت. فیلم البته در گیشه موفقیت چندانی به دست نیاورد اما بسیاری از منتقدان نظر مثبتی نسبت به آن دارند. جکی براون ساختار روایی و محتوای سادهتری نسبت به پالپ فیکشن دارد اما المانهای سبک تارنتینو هنوز در آن دیده میشود. شخصیتهای پرحرف، گلولههای ناگهانی و کمدی سیاهی که مشخصه آثار تارانتینو است.
جکی براون تنها اثر اقتباسی این کارگردان است و از روی کتاب المور لئونارد ساخته شده است. شاید تجربه ساخت این فیلم به تارانتینو نشان داد که بهتر است به ایدههای خود تکیه کند و دیگر سراغ اقتباس نرود. به هر حال هنرمندی بینظیر ساموئل ال جکسون، مایکل کیتون و رابرت دنیرو تماشای جکی براون را لذتبخش میکند.
بیل را بکش: بخش 2 (2004) KILL BILL: VOLUME 2
نسخه دوم بیل را بکش شش ماه پس از قسمت اول به اکران در آمد. حال و هوای قسمت اول و صحنههای مبارزه نفسگیر در این قسمت نیز دیده میشود اما این بار دیالوگهای تند و تیز کاراکترها، فیلم را بیشتر شبیه آثار خاص تارانتینو کرده است. در این قسمت از گذشته شخصیتها و پسزمینههای داستانی آگاه میشویم.
آدمکش سابق که به نام عروس شناخته میشود، در این فیلم به دنبال انتقام گرفتن از سه نفر باقیمانده لیست خود میرود: اِلی درایور (دریل هانا)، باد (مایکل مدسون) و بیل (دیوید کارادین). دیوید کاراداین نقش غول مرحله آخر را به خوبی ایفا کرده است اما در ادای دیالوگهای خاص تارانتینو به استانداردهای ساموئل ال جکسون و جان تراولتا نمیرسد.
اوما ترومن در این فیلم علاوه بر نشان دادن هنرهای رزمی و بازی در سکانسهای خشونتبار، باید ابعاد جدیدی از احساسات مختلف را به نمایش میگذاشت که این کار را با هنرمندی به انجام رسانده است.
هشت نفرت انگیز (2015) THE HATEFUL EIGHT
فیلمی معمایی، جنایی و وسترن با حضور شخصیتهای آشنای سبک تارانتینو؛ شخصیتهای بدجنسی که در موقعیتهای خطرناک قرار میگیرند. فقط کسی مانند تارانتینو میتواند شاخصههای سبک رازآلود و وسترن را این گونه با هم ترکیب کند و فیلمی بسازد که شبیه آن را هیچ کس ندیده است! در این فیلم معمای یک قتل مطرح میشود و صحنههای آدمکشی و خونریزیها ممکن است بیش از حد آزاردهنده باشند.
منتقدان معتقدند تارانتینو در این فیلم یکی از بدترین ابعاد وجودی انسان را با چاشنی کمدی سیاه خاص خود به نمایش گذاشته است؛ ابعادی مانند نژادپرستی و ضدیت با زنان که به وضوح در معرض دید قرار گرفتهاند. هر چند که هشت نفرتانگیز را نمیتوان از بهترین فیلم های کوئنتین تارانتینو دانست، اما از بازیهای ساموئل ال. جکسون، کرت راسل و جنیفر جیسون لی و دیالوگهای تند و تیزی که بیان میکنند نیز نباید گذشت.
سگهای انباری (1992) RESERVOIR DOGS
کمتر فیلمسازی را میتوان پیدا کرد که در تجربه اول چنین موفقیتی را به دست آورد. سگهای انباری یک فیلم خشن درباره دزدی است؛ موضوعی که البته تازگی ندارد اما چند عنصر آن را به یک تجربه منحصر به فرد تبدیل کردهاند. بازیهای عالی و روان هاروی کایتل، تیم راث، استیو بوشمی و مایکل مدسن یکی از این عناصر هستند. مسئله دیگر فیلمنامه ادبی و موسیقی متن بینظیر آن است.
کوتاهترین و منسجمترین نمونه در میان فیلم های کوئنتین تارانتینو که با سکانسهای سریع و پر از جزئیات، انتظاری کشنده را به تماشاگر تزریق میکند. فیلم داستان چند مرد را روایت میکند که برای دزدی الماس، یک گروه تشکیل دادهاند. صحنههای دزدی به تصویر کشیده نشدهاند. پس از پایان عملیات، دزدها در یک انباری متروکه جمع شدهاند. معلوم میشود که پلیس در کمین آنها بوده است و یک جاسوس در میان آنها است. سگهای انباری یک حماسه شاعرانه خونین است که نوید آمدن کارگردانی نابغه را به سینما داد.
جنگوی رهاشده (2012) DJANGO UNCHAINED
یک وسترن عجیب و غریب با نمایش صحنههای منزجرکنندهای از بردهداری. فیلم داستان یک برده با بازی جیمی فاکس را نشان میدهد که برای به دست آوردن آزادی خود و همسرش با مردی همراه میشود که برای کسب جایزه به دنبال جنایتکاران میگردد. این فیلم با نمایش صحنههای خشونتبار و در عین حال سرگرمکننده و نمایش دیوانگی نژادپرستی و بردهداری، تجربه موفقی در کارنامه تارانتینو محسوب میشود.
تارانتینو در این فیلم بازیهای بینظیری از بازیگرانش گرفته است. جیمی فاکس از قبل هم به عنوان یک بازیگر قدرتمند شناخته شده بود اما مدتی بود که بازی درخشانی از او ندیده بودیم. نقش جذاب او در جنگو، قدرت بازیگری او را دوباره در معرض نمایش گذاشت. صحنههای دونفره بازی فاکس با کریستوف والتز بسیار دیدنی از کار درآمدهاند و دیکاپریو هم نشان داد به خوبی میتواند از پس نقش یک شخصیت شرور نفرتانگیز بربیاید!
جنگو یکی از فیلم های جدید تارانتینو است که در آن هیچ وقت نمیدانید روایت به کدام سمت خواهد رفت و البته که غافلگیری مشخصه بارز فیلم های کوئنتین تارانتینو است! این فیلم نسبت به آثار دیگر او پوچگرایی کمتر و پایان امیدبخشتری دارد. برخی معتقدند گذر زمان این کارگردان را خوشبینتر کرده است.
حرامزادههای لعنتی (2009) INGLOURIOUS BASTERDS
گفته میشود حرامزادههای لعنتی ادای دین تارانتینو به فیلم «دوازده مرد خبیث» است. درباره جنگ جهانی فیلمهای بسیاری ساخته شده است اما طبیعتا کار تارانتینو با همه فرق دارد! یک اکشن فانتزی و انتقامجویی درباره یک گروه آمریکایی که نازیها را شکار میکنند و به طرز وحشیانهای میکشند.
شخصیتپردازیهای بینظیر آثار قبلی تارانتینو در این فیلم نیز دیده میشود. کریستوفر والتس در نقش یک مامور آلمانی، با رفتار و گفتار ظریف و مودب و البته بسیار ترسناک، یکی از کاراکترهای بینظیر سینما را به تصویر کشیده است. از بازی برد پیت نیز نباید غافل شد. این بازیگر توانسته است به نقش آلدو آپاچی که شخصیت تکبعدی است، ظرافتهایی با چاشنی ترس و خنده اضافه کند. تارانتینو نشان داد بعد از این همه سال هنوز میتواند با قرار دادن یک مستند کوتاه در میان فیلم، تماشاگران را شگفتزده کند!
این فیلم دو داستان را به صورت موازی روایت میکند. داستان یک دختر جوان یهودی که خانوادهاش توسط یک افسر آلمانی قتل عام شدهاند و داستان یک گروه خشن به نام لعنتیها به رهبری الدور رین با بازی برد پیت که در کشتن نازیها به چنان شهرتی رسیدهاند که حتی هیتلر هم آنها را میشناسد. این دو خط روایت در پایان به هم میرسند و یکی از عجیب ترین فیلم های تاریخ سینمای جنگ جهانی را رقم میزنند.
گفته میشود تارانتینو پس از جستوجوهای فراوان از یافتن بازیگر مناسب برای نقش سرهنگ لاندا، ناامید شد و به این نتیجه رسید که نقشی که نوشته غیر قابل اجرا است. او در نهایت پس از تست گرفتن از کریستوفر والتز تصمیم گرفت هر طور شده فیلم را بسازد.
داستان عامهپسند (1994) PULP FICTION
دومین ساخته تارانتینو حتی از اولی هم بهتر شد! داستان عامه پسند یا پالپ فیکشن فیلمی بسیار تاثیرگذار است و در طول سالها به عمق فرهنگ مردم نفوذ کرده است. هرچند که این فیلم رقابت را در عرصه اسکار به فارست گامپ واگذار کرد اما در فستیوال کن عملکرد موفقی داشت. سبکی که تارانتینو در سگهای انباری آغاز کرده بود در پالپ فیکشن به پختگی و کمال رسید.
ترکیب عجیب و غریب فرم و داستان، شخصیتپردازیهای عالی و دیالوگهای خاص، باعث شد پالپ فیکشن تمامی آثار بعدی تارانتینو را زیر سایه خود قرار دهد. خط روایی درهم ریخته و شخصیتهای عجیب و غریب این فیلم، هم توجه منتقدان را به خود جلب کرد و هم جای خود را در میان فرهنگ عامه مردم به دست آورد.
داستان عامه پسند به خوبی نمایانگر تخیل دیوانهوار تارانتینو و البته عشق او به سینما است! این عشق را در تک تک سکانسهای فیلم میتوان مشاهده کرد. فیلمنامه محصول همکاری مشترک تارانتینو و راجر آواری است که به اثری بسیار ماهرانه و حرفهای تبدیل شده است.
پالپ فیکشن دنیای دیوانهواری را به تماشاگر نشان میدهد. دنیایی پر از ناامیدی، توطئه و فریب با شخصیتهای عجیبی مثل یک آدمکش که انجیل را از حفظ میخواند! دنیایی که شخصیتها از یک وضعیت بحرانی به وضعیت بحرانیتری فرار میکنند و برای خاموش کردن یک آتش اسیر جهنم میشوند!
تماشای پالپ فیکشن را به گشت و گذار در میان آلبومهای قدیمی یا تماشای نسخه تصویری یک قطعه راک اند رول تشبیه کردهاند. موفقیت پالپ فیکشن در هیچ یک از فیلم های جدید تارانتینو تکرار نشد.
حرف آخر در مورد فیلم های کوئنتین تارانتینو
تارانتینو در طی سالهای کاریاش، علاقه خود را به بیموویها نشان داده و خود را یک فیلمساز کالت معرفی کرده است. اصطلاح فیلم کالت نخستین بار در سال 1980 توسط دنی پیری به کار رفت. این اصطلاح به فیلمهای شگفتانگیزی اشاره دارد که از استانداردها و موضوعات رایج سینما فاصله گرفتهاند. فیلمهایی معمولا مستقل که توقع فروش چندانی در اکرانهای اولیه از آنها نمیرود و به تدریج طرفداران خود را پیدا میکنند. به عنوان نمونه میتوان از فیلمهای لبوفسکی بزرگ و فلامینگوهای صورتی یاد کرد. البته در این میان استثناهایی هم وجود دارند. فیلمهایی مثل پالپ فیکشن که اگرچه نمونه کامل یک کالت به شمار میرود، اما از همان ابتدا توجه مخاطبان را به خود جلب کرد.
در هر صورت بیشتر فیلم های کوئنتین تارانتینو حتی با وجود ساختار روایی غیرخطی و پست مدرن و خشونت دیوانهوار، هم منتقدان و مخاطب عام را راضی نگه داشتهاند و جزء بهترین فیلم های جهان محسوب میشوند.
منبع: Business Insider
2 دیدگاهها
جنگو با اختلاف بهترین فیلمشه.
نمیشه گفت کدوم فیلمش بهترینه،
چون تو همه فیلمهاش عنصرهای غافلگیری به بهترین نحو به نمایش کشیده شده در زمانی که اصلا انتظارش رو ندارید.
مثلا در پالپ فیکشن، سکانس تمیز کردن ماشین جان تراولتا و ال جکسون که ناخودآگاه مغز جاسوس خودشون رو میترکونن بنظرم در هیچ فیلمی به نمایش کشیده نشده، همیشه در فیلمها صحنه های خونین زیاد میبینیم ولی تمیزکاری بعد از اون که برای پلیس ردی به جا نزارن رو در هیچ فیلمی ندیدیم.
یا حتی فیلم ضدمرگ که میگن ضعیف هست و دیالوگ زیاد داره ولی در صحنه تصادف شاخ به شاخ کورت راسل با ماشین 4 دختر و فیلمبرداری از زوایای مختلف و اینکه دونه دونه تو صحنه تصادف فلش بک میخوره و نشون میده تو تصادف به سر هرکدوم از دخترها چه بلایی میاد هم میگم تا حالا تو هیچ فیلمی ندیدم.
این دوتا مثال بود.
وگرنه از نوآوری تارانتینو در فیلم هایش و سینما خیلی نکات ریز و زیبا وجود داره که اگه بخایم راجب همش توضیح بدیم شاید دو تا کتاب باید بنویسیم.
فرق فیلمهای تارانتینو با فیلمهای دیگر رو کسانی که فیلم باز هستند و با سینما و تکنیکها آشنایی دارند خیلی بیشتر متوجه میشوند.